من و تو و مهدی و یاشار و زهرا.
قشم به مرکز خریدش مشهوره ولی من نتونستم زیاد خرید کنم.نه اینکه چیزی نخرمااا اون اندازه ای که زهرا خرید کرد من نتونستم.تازه من صد تومن هم پول گم کردم که یادم میفتاد میسوختم و هی با خودم حساب میکردم که با اون صد تومن میتونستم چند دست لباس خونه برای خودم بخرم.اخه اونجا من زده بودم تو کار لباس خونه! البته خدارو شکر که پنجاه تومنشو پیدا کردم.راننده گفت به اطلاعات پاساژبگو منم رفتم گفت یه آقایی پول پیدا کرده.زنگ زدم اونم آوردش.از لحاظ تا شدن پول شبیه مال من بود حالا دیگه اگه مال من نبوده خدا ببخشه/
اصلا انسان ذات خرابی داره. اونجا به جای اینکه از مرده تشکر کنم تو دلم میگفتم حتما پنجاه تومنشو برای خودش برداشته...
رفتیم دلفینارو دیدیم، چقدر خوشگلن!
رفتیم جنگل های حرا
رفتیم ماهی های آکواریومی رو دیدیم. اسمشون دخت ناخدا بود.
کوسه هم خوردیم ولی از بس بهش ادویه جات زده بودن من که نفهمیدم چی خوردم!ما میگفتیم تنده، اون وقت زن رانندمون می گفت این به درد نمی خوره اصلا فلفل نداره.عجباااااااااا!
خوش گذشت یادش بخیر
:: موضوعات مرتبط:
سفرنامه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0