نوشته شده توسط : آیسا

توفیق اجباری...



:: موضوعات مرتبط: سفرنامه , ,
:: بازدید از این مطلب : 229
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

دلم برای هتل آزادی(همون هتل هایت خودمون) تنگ شده

ایکاش یه بار بریم و دو سه روزی اونجا بمونیم...اصلا این سری که رفتیم شمال، بریم اونجا اتراق کنیم!

 

اولین باری که رفتیم اونجا یادته؟





:: موضوعات مرتبط: سفرنامه , ,
:: بازدید از این مطلب : 192
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

فردا میشه 545 روز که ما شدیم دوتا.یعنی 20 ماه ولی چون فردا مهمون داریم امروز مینویسم.

 

1. تبریک میگم

2. خیلی خوشحالم که از یکی بودن در اومدم

3. دو تا شدن یعنی آرامش...

ما دو تاییم هوراااااااااااااااااااااااااا



:: موضوعات مرتبط: کی شدیم دو تا؟ , ,
:: بازدید از این مطلب : 201
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا
خیل دوست دارم... خیلی

پس خوشبختی یعنی این...

نمیدونم به دست آوردنش خیلی سخته یا خیلی آسون!!

خیلی سخته چون نمی دونستم از کجا باید پیدات کنم.خدا رو شکر که تو اومدی و منو پیدا کردی....کی گفته ازدواج به روش سنتی بده؟من که به همه پیشنهاد میکنم.

آسونه چون بعد از اینکه پیدات کردم، دیگه باهاش فقط به اندازه یه لبخند فاصله دارم.

مثل اینکه زیادی رمانتیکش کردم..



:: بازدید از این مطلب : 293
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

تصمیم دارم انشالله تابستون کار این مماخو یه سره کنم.ولی نمیدونم باید پیش کی برم؟ تازگی ها یه تاپیک پیدا کردم در مورد عمل زیبایی مماخ، با خودم گفتم ایول میرم ببینم کی بهتره ولی از وقتی رفتم استرسم بیشتر شده.اصلا اسم دماغ که میاد قلبم تند تند میزنه. هر دکتری رو که در موردش صحبت شده یه چند نفر هم از خراب کاریش گفتن.ای بابااااااااااااااا

 

امروز عصر که داشتیم میرفتیم بیرون داشتم باخودم فکر میکردم در این مورد.... به این نتیجه رسیدم که عمل زیبایی بینی دقیقا مثل ازدواجه! به قول ما ترکها "کسیلممیش گارپیز"ه.یعنی هندونه نبریدست،تا نبریش نمیتونی بفهمی توش چه جوریه؟قرمزه؟صورتیه؟شیرینه؟بی مزه اس؟

خلااصه که این عمل مماخ عین ازدواجه.میبینی یکی بعد کلی تحقیق و تفحص یه دکتر خوب پیدا میکنه و دل به دریا میزنه و به قولی بله رو میگه.ولی از نتیجه راضی نمیشه. مثل ازدواج ...

من که در مورد اول یعنی ازدواج با تحقی یا بی تحقیق موفق از آب در اومدم و خدا رو هم صد هزار بار شکر میکنم.پس باید در مورد عمل بینیمم همونطور عمل کنم که تو این کردم. والله راستش کار خاصی نکردم،تنها چیزی که به ذهنم میاد اینه که من یکی اینکه خودم همیشه دعا میکردم(البته نه در مورد ازداج،کلا)، یکی اینکه دعای خیر و رضایت مامان بابام پشت سرم بود. باید قبل عمل مماخم برم از مامانم اینا رضایت بگیرم...

راستی من برای داشتن ازدوواج موفق تو مکه خیلی دعا کردم.کاش یادم بود و برای موفقیت عمل بینیم هم دعایی میکردم....

خدایاااااااا



:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 258
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

همون طور که گفتم موقع تحویل سال نو ما پیش مامان رضا بودیم. سفره هفت سینی که چیده بود انقدر برام جالب و دوست داشتنی بود که ازش چن تا عکس گرفتم.مادر شوهرم از هر نوع حبوبات و این جور چیزایی که تو خونه داشت یه کم گذاشته بود تو سفره.به نیت آوردن برکت...

 

بعد تحویل سال هم بعد خوندن قران به همه اونا دستشو زد به این یمن که در طول سال برکت داشته باشن.آخه میگن موقع تحویل سال هر کاری بکنی تا آخر سال هم ادامه میدی.دست زدن به اونا موقع تحویل یعنی تا آخر سال خونه پر باشه از مواد غذایی و هر چی بخوای همیشه باشه و برکت از خونه کم نشه.

خیلی برام جالبه.به این اعتقاداتش خیلی احترام قائلم.دوست دارم بچه مون در آینده این کار مامان بزرگشو ببینه. انشالله

4n0jrsrhn86xb670hm7s.jpg

 



:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 221
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

من دلم خلیل عمی می خواد. البته یرالمایومورتای خلیل عمی! قرار بود به مناسبت مهندس شدنم نسیم اینا رو جمع کنم و ببرم اونجا ولی تا حالا قسمت نشده. یادش بخیر با نازنین اینا و رامک رفتیم چه خوش گذشت!

 

فکر کنم همه جوونای ایران رفتن اونجا یرالمل یومورتا خوردن،چون اونی که تو مملکت زیااااااده دکتره و مهندس!

 



:: موضوعات مرتبط: دوست دارم های من , ,
:: بازدید از این مطلب : 270
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

من دلم بستنی بهار میخواد.گیر داده ولم نمیکنه. اگه مادر شوهره اینجا بود میگفت حتما خبراییه..... چه خبررررررررررر؟

 

ولی من دلم بستنی بهار می خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد.

 



:: موضوعات مرتبط: دوست دارم های من , ,
:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 فروردين 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد