نوشته شده توسط : آیسا

امروز رفتم یونی الهه.خیلی خوش گذشت.کلی حرف زدیم و درد دل کردیم. تازه یاری رو هم دیدیم.

دلم برای دانشگاه و حال و هوای دانشجویی تنگ شده.

رفتن به اونجا یه جورایی(الان اگه طغرل بود میگفت چه جورایی؟) بهم انگیزه برای درس خوندن داد...

رفتیم بستنی بابا رحیم، شب هم برگشتیم و آش دوغ درست کردیم و خوردیم.

قرار شده هر دوشنبه و چهار شنبه بریم پارک و فرار کنیم.



:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 185
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 3 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

ویدای عزیزم

تولدت مبارک

امسال، میشه هفت سال که از دوستی ما میگذره. خوبی ها و قشنگی هایی که با تو تجربه کردم، بهترین خاطرات بهترین دوران زندگیمو به من هدیه داد.

برات آرزوی بهترین ها رو میکنم

دوستت دارم


راستی تا یادم نرفته: انشالله تو کنکور ارشدت موفق باشی و شادی موفقیتت برام شادی باره!

1390/1/31



:: موضوعات مرتبط: ...happy birthday to you , ,
:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

امروز تولد مامان عزیزمه

الان باهاش تلفنی صحبت کردم و تولدشو تبریک گفتم. دلم براش تنگ شده!

مامان جونم

انشالله که سایه ی مهربونی هات همییییییشه بالای سر ما باشه و از نعمت داشتن تو همیشه برخوردار باشیم. دوستت دارم و در همه حال بهت احتیاج دارم.

از خدا می خوام که تا من هستم تو هم باشی و با من!

اول اردیبهشت، به خاطر اینکه روز تولد توئه یه روز بهاریه! به لطف اومدن تو یکی از بهترین روزهای دنیاست...

خدا رو میلیونها بار سپاس میگم که منو به تو داد تا من تو رو داشته باشم



:: موضوعات مرتبط: ...happy birthday to you , ,
:: بازدید از این مطلب : 118
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

با اجازه از نویسنده وبلاگ ضد پسر ها:


شاعر از کوچه مهتاب گذشت،



                                                   لیک شعری نسرود.



                     نه که معشوقه نداشت،



                                            نه که سرگشته نبود،



                          سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود...


 



:: بازدید از این مطلب : 105
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

دیروز با اخاله منیر رفته بودیم ونک.اونجا سر خیابان ونک یه مرده هست که گل میفروشه.بیشترشونم کاکتوسن.خیلی خوشم میاد.ازش دو تا گلدون خریدم.یکیشو ک هیه کاکتوس خیلی ریزه میزس رو کادو کردم و به مناسبتن پشت سر گذاشتن 20 ماه بهت کادو دادم. خیلی خوشت اومد.

بهت میگم مواظب گلت باشی هااا میگی باشه فقط تو آبشو بده،منم مواظب میشم نرم روش....

من یه تصمیم گرفتم: از این به بعد به مناسبت ماهگردامون هر ماه یه گل برات میخرم. البته بعدا که خوب فکر کردم دیدم یه مدت که بگذره تو خونه از دست گل برای خودمون جا نمیمونه.فقط تا آخر امسال میشه 12تا!

چقدر دوست داشتم که یه خوه برای خودمون داشتیم با یه حیاط تا تو باغچه اش گل میکاشتم و دور تادورش گلدون میذاشتم، بچه مونم که پا گرفت میرفت برگاشونو میکند و  میذاشت تو دهنش...ما  ذهم میگفتیم نکن



:: موضوعات مرتبط: کی شدیم دو تا؟ , ,
:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا
سلام عزیزم

الان که دارم برات مینویسم تو هنوز نیستی،یعنی هستی ولی هنوز پیش من نیستی.

خیلی دوست دارم

خیلی کارا دارم که باید انجام بدم. کلی سرم شلوغه.این سر شلوغی برای اینه که بعد از اومدن تو به ارامش برسم.



:: موضوعات مرتبط: بهترین من , ,
:: بازدید از این مطلب : 156
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

سال نو مبارک باشه. امسال دومین سالی بود که با تو تحویل رو گذروندم.البته مامانت هم با ما بود. دوست داشتم موقع تحویل سال با هم تو خونه خودمون بودیم،ولی خوب مامانت تنهاست و به خاطر ایشون ما هم رفتیم پیش اون.اصلا ناراحت نیستم بلکه خیلی هم خوشحالم که نعمت یه بزرگ تر خیلی مهربون نصیبمونه.

دوستت دارم رضای عزیزم.خوشحالم که دارمت و مرسی که با منی

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 186
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا
برادر شوهر من خیلی مهربونه. من بهش میگم داداش! آدم باحالیه.

هوای منو که خیلی داره. دفعه قبل که رفته بودیم تبریز به خاطر ما کله پاچه(همراه با مغز و زبان!به به) پخت و خوردیم و حال کردیم. این بار آخری هم که برا عید رفته بودیم،من گفتم دلم سیرابی می خواد دو روز بعدش خرید و پخت.دستش درد نکنه عجب دست پختی داره!

تازه قراره اومدنی تهران آبگوشت بپزه برامون.البته قراره حسن و نازنین هم بیان!قولشو روز عروسیمون به حسن داده. چه شود!

یادمه پارسال که رفته بودیم مشهد روز آخر جیگر خرید تا خوراک درست کنه، به هیچکس نمیداد ولی یه تیکه به من داد تا بخورم،منم نامردی کردم و غر زدم که بابا این چیه به این کوچیکی به من میدی؟چقدر خندید!که بیا خوبی کن.

چه جالب همه خاطره هایی که از بردر شوهرم تو ذهنمه در مورد غذاست......



:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 199
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا
عزیزم

عمه مینا برات یه کلاه و پیرهن کوچولوی خوشگل بافته. البته دخترانه اس.ما که هنوز نمیدونیم تو چی هستی!

گفته هر کی زودتر نی نی دختر بیاره مال اون میشه. ایشاللا به موقعش انقدر از اینا میپووشیییییییییییی....

دوستت دارم



:: موضوعات مرتبط: بهترین من , ,
:: بازدید از این مطلب : 218
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا
عزیز دلم

تا قبل از اومدنت چند تا کار نیمه تمام دارم که باید انجامش بدم. اولیش خودمم. باید به خودم برسم.با خودم باشم، خودمو بشناسم بعد از خودم خسته بشم و بپردازم به تو.

لیست کارام اینه:

1.ورزش

2.تهران گردی

3.درس

4.مطالعه(البته این مربوط میشه به تو)

5....

از خدا بخواه که به بهترین نحو بیای پیشم

دوستت دارم عزیزم



:: موضوعات مرتبط: بهترین من , ,
:: بازدید از این مطلب : 219
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 فروردين 1390 | نظرات ()