نوشته شده توسط : آیسا

واااای خدا جونم چقدر درس خوندن سخته.

نشستن برای درس خوندن از خود درس سخت تره.

نمی دونم چکارکنم مثل این میمونه که میخ میذارن زیرم که نمیتونم بشینم یه جا و تمرکز کنم

اه

از دست این درس



:: موضوعات مرتبط: زگهواره تا خونه شوهر دانش بجوی , ,
:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : چهار شنبه 18 خرداد 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا


:: موضوعات مرتبط: سفرنامه , ,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : چهار شنبه 18 خرداد 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

عزیزم...

امروز با مامانم و خالم که میشن مامان بزرگ مادری تو و خاله مامانت، رفته بودیم بازار. تو بازار یه درشکه بود که اسب بهش بسته بودن و مسیر کوتاهی رو با اون مسافرکشی میکردن. من تاحالا ندیده بودم. خیلی برام جالب بود. میدونی به محض دیدنش چی به ذهنم اومد؟ اینکه بعد از اینکه به دنیا اومدی و کمی بزرگ شدی(قربونت برم من) با هم بریم و سوارش بشیم. البته به یه شرط! دیگه گیر ندی که هی بریم و سوار اون شیم چون بازار خیلی شلوغه

 



:: موضوعات مرتبط: بهترین من , ,
:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

سلام عزیزم

این هفته نمایشگاه کتاب دایر بود که منم رفتم و برای تو هم دو تاکتاب خریدم.برای تو که نه به خاطر تو!

یکی"ریحانه بهشتی" و یکی"مادر کافی".

خیلی کتابای خوبین. اینو از اونجا میگم که تعریفشونو زیاد شنیدم.

البته یه قسمت هایی از ریحانه بهشتی به نظرم خرافات میاد ...

برام دعا کن. دعا کن تا هم سالم باشم تا تو هم سالم باشی و هم موفق باشم

مرسی

دوست دارم

به یادم باش

 



:: موضوعات مرتبط: بهترین من , ,
:: بازدید از این مطلب : 249
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : شنبه 24 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

امروز ظهر الهه زنگ زد گفت یه تک پا داره میاد منو ببینه!

اومد و از دیدن مامان هم خوشحال شد.

بعد از صحبت با مامان و مراسم شکلات خوری رفتیم سر برنامه....

واااای خدا جون کمک کن تا به برنامه عمل کنم( کمک کن دماغمم بی مشکل عمل کنم)

گفت وقت زیاد داری و میتونی تا کنکور چند دور درسارو بخونی

استرس دارم... چقدر زندگی سخته

 

لطفا هر کی اینجا رو میخونه برای من از ته دل آرزوی موفقیت زیاد بکنه



:: موضوعات مرتبط: زگهواره تا خونه شوهر دانش بجوی , ,
:: بازدید از این مطلب : 274
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : شنبه 24 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

چقدر خوبه که صبح وقتی بیدار میشی اولین چیزی که میبینی چهره همسرت باشه!

اونم بعد از یه دل تنگی یک هفته ای...

امروز صبح منو تو بیدار کردی. تا حالا اینطور قشنگ از خواب بیدار نشده بودم. فکر کنم اولین بار بود که از بیدار شدنم خوشحال بودم.

خیییییییییییییلی حس خوبیه...

از دل تنگی ممنونم که فرصت تجربه این لحظه های قشنگو به من داد.

دل تنگی عزیز! همیشه اینطوری باش و همیشه اینطوری تموم شو.

 

الان میفهمم چه معنی میده این مصرع:

بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم

 

 

 

 

بگذریم از جنبه رمانتیک قضیه و برسیم به بقیه ماجرا!

وااای دستت درد نکنه چقدر برام کاکائو آوردی...

هم خوشحالم هم ناراحت. به قول شاعر:خ.شحالی تلخ من از ناراحتی غم انگیز تر است...

فردا که اونارو بخورم و از در رد نشم نری یه زن دیگه بگیری هااااا

باید اونارو بدم الهه بخوره تا چاق تر بشه و بهش بخندم..

بر خلاف مسافرت های دیگه این بار از سوغاتی خبری نیست! فقط یه دست لباس ورزشی آوردی که اونم خییییلی گرون خریدی.من که خودم بودم نمیخریدم. به هر حال دستت درد نکنه. به به مارک داره(لعنت به این مرض برند دوستی..)

اومدی منو بیدار کردی از ذوق و شوق خوابم پرید، دیگه نمیذاشتم توی بیچاره بخوابی.معلوم بود وقتی مثلا داری به حرفام گوش میدی داری خواب میبینی.قربونت برم من

حال کردی برات سریال ستایش رو ضبط کرده بودم؟ ببین چه زن خوبی ام؟ به فکر شوهرم هستم همیشه.

دوسسسسسسست دارم



:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 187
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : شنبه 24 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

ماری انتوانت

یک رمان تاریخی

این نوع کتابا منو یاد پیام میندازن.

سال 84 خوندمش



:: موضوعات مرتبط: اون یار مهربانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 223
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : شنبه 24 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

این ماهگرد با دلتنگی گذشت.

مبارکه!

زنگ زده بودی امروز گفتی برام یه دست لباس ورزشی ریباک گرفتی.اونو میذارن به حساب هدیه ماهگردمون.

منم میخواستم دیروز برات یه گلدون بخرم ماااااماانم نذاشت.گفت گرونه.عیب نداره میرم ونک از اون 1000 تومنی ها برات میخرم.

میدونستی دوست دارم؟ البته اگه این پشه هه امانم بده. ول کن نیست هی این ور اون ورمو نیش میزنه

 

 



:: موضوعات مرتبط: کی شدیم دو تا؟ , ,
:: بازدید از این مطلب : 403
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

اه اعصاب ندارم!

دلم برات تنگ شده کجایی؟

بیا دیگهههههههههههه شورشو در آوردی.

خوب کردم دیشب هم زنگ زدم و از خواب بیدارت کردم.چرا بهم زنگ نزده بودی؟

مامان گفته بهت بگم که هر چی می خوای از اونجا با خودت بیار فقط سنگ کلیه نیار خواهشا

 



:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آیسا

1- بیست روز قبل عروسی که رضا رو عمل کردن و کلی ناراحتی کشیدم

2- امتحان داشتم اونم که گفتم کی

3- باید پروژمو تحویل میدادم ااااااااااااهههه یادم میفته استرس میگیرم

4- همه طلا فروشی ها به نشانه اعتراض مغازه ها رو بسته بودن. نمیدونم این بد شانسی من بود که نتونستم کادوی درست و حسابی بگییرم یا شانس فامیل. از اون موقع به بعد  از سکه پارسیان متنفر شدم...

ووووو.

.

.

.

.5- با وفاترین دوستم باز منو تو این روز تنها نذاشت، و این بار خییییلی بزرگتر و تابلو تر از همیشه:

تب خال

بزرگترین تب خالی که تو عمرم زدم رو روز عروسیم در آوردم. چهار تا کنار هم از نوع بسیار آبدار(مثل هلو).....چندش

آرایشگر بیچاره لبامو گنده کرد تا معلوم نشه

6- شب قبل از عروسی ساعت 2 نصفه شب تازه فهمیدم لباس عروسیم برام بلنده و افتادم به استرس

7- این یکی رو دیگه شانس آوردم واللا نزدیک بود تنها عروسی بشم که روز عروسیش سرویس جواهراتشو آشغالچی برده باشه... داداشم ساک وسایل منو که قرار بود بیاره در آرایشگاه همراه آشغالا گذاشته بود دم در. واااقعا خدا رحم کرد. تور عروسیم، کفشام، ساعتم، همه توش بود



:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 232
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : شنبه 17 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد